گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

اگر از شما بپرسند چه کاری را خیلی بلد هستید، باید بگویید خیلی زود ناراحت شدن و قهرکردن.
شما الان با پدر ومادرتان قهر هستید. با همه قهر هستید. بعد مردم عادت دارند شما را شام دعوت کنند. یکی از دوست‌هایتان هم عادت دارد وقتی شام دعوت هستید بگوید بیا برویم بازارچه خیریه. شما هم عادت دارید به سرتق بودن. عادت دارید به کله جوشیدن. یعنی کله‌تان می‌جوشد. می‌دانید باید بروید مهمانی اما عصبانی می‌شوید و با مادرتان قهر می‌کنید که چرا باید برویم مهمانی. توی مهمانی مردم را می‌زنید. غذا نمی‌خورید. و هوس چند عدد خرخره برای جویدن می‌کنید. مردم همیشه توقع دارند شما بامزه باشید تا خوششان بیاید و بخندند اما شما چکار می‌کنید؟ شما توی مهمانی کاری می‌کنید که مردم گریه‌شان بگیرد. بچه‌هایشان را شلاق می‌زنید. موش پیر مرده توی غذاهایشان می‌ریزید. با دوستتان که با شما قرار گذاشته کات می‌کنید و می‌گویید از او متنفرید. لباس‌های زشت می‌پوشید. و به مردم توی خیابان فحش می‌دهید. با پدرتان حرف نمی‌زنید. درها را محکم می‌کوبید تا از جا کنده شوند و بخورند توی سر تمام مردم جهان. تن‌ماهی را نجوشیده می‌خورید تا بمیرید. بعد باز  پدرومادرتان می‌خواهند با شما حرف بزنند. شما می‌روید توی یک اتاق تاریک و تمام درهای جهان را قفل می‌کنید، و چندتا گوش پاک کن را توی گوشتان می‌کنید تا صدای کسی را نشنوید. بعد پدرتان هی می‌گوید باید شام بخوری. روده‌هایتان صدا می‌دهد و شما از شام متنفرید. شما حالتان بد است. دوست دارید آدم بکشید. شما یک سندروم گرفته‌اید. یک سندروم دخترانه. بهش می‌گویند قاعدگی. شما نمی‌توانید حالتان را توصیف کنید، چون دست خودتان نیست. شما از مردم وبلاگتان هم متنفر هستید و می‌خواهید چندنفر داوطلب برای کشتن پیدا کنید. شما خیلی زود ناراحت می‌شوید. اما اگر این سندروم را داشته باشید نه تنها با سرعت نور ناراحت می‌شوید و قهر می‌کنید. بلکه با سرعت ناراحت می‌شوید و قهر می‌کنید و عصبانی می‌شوید و هیولا می‌شوید، ولی باید بهتان بگویم گه توی دختر بودن.
  • ایزابلا ایزابلایی

نظرات  (۱۳)

خب من مطمئنم که این روزا یه چیزی مث ویروس داره تکثیر میشه که به اون دوران ربطی نداره چون منم الآن همچین حسی دارم :/
پاسخ:
پیچیده شد، امیدوارم واگیردار نباشد فقط!
  • ماهان هاشمی
  • مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم!

    میرم، بعدا دوباره برمی‏گردم!

    پاسخ:
    بودید حالا، شاید قول می‌دادم نکشمتون!
    این جور مواقع باید کسی باشد که آدم را بفهمند... اما هیچ وقت نیست.. 
    پاسخ:
    اوهوم! هم بفهمد هم کتک‌خورش ملس باشد...
  • انارماهی : )
  • چرا یهویی رها شده بود؟ گاه تویِ دختر بودن چی؟

    مامانم این جور وقت ها با من خیلی مهربان میشود، خیلی درکم میکند ... انقدر که اینجور وقت ها بیشتر دوستش دارم ...
    پاسخ:
    چی رها شده بود؟ منظورتو متوجه نشدم.
    چه خوب. انگار باید یک ملت بسیج شوند تا آدم دلش راضی شود و قهر نکند..
    مچاله شدن در خود و استخوان درد و گریه کردن را هم اضافه میکنم،الکی دعوا راه انداختن در این دوره از صفات بارز من است
    خیلی خوب بود این پستت:)) ملموس بود کاملا برای من:))به تعدادی خرخره جهت جویدن نیازمندیم!!
    پاسخ:
    سلام جغدجان ;) و هزاران تا درد بی درمان دیگر حتی.
    بفرما تعدادی خرخره :))

  • مستر نیمــا .
  • خیلی هم منظقی هستین این دوران :))))))
    با احتساب سر جمع س0 ماه از 12 ماه سال اعصاب ندارید
    واقعا مردا فولادن تحمل میکننا :))))))
    الان احیانا میخواید منو هم بکشید دیگه.پس فرار
    پاسخ:
    منطق توی عمق من ریشه دوانده است حتی.
    اگربخواهید منطقی حساب کنید می‌شود صفرماه. این منم که باید تمام مردان دنیا را تحمل کنم خدایا.
    داوطلب شدید یعنی.
    کشتارگاه می خوای راه بندازی ! به منم بگو بیام ! :))
    پاسخ:
    بیا بیا. من رییس آدم کشا میشم. تورو میکنم دستیارم ;)
  • انارماهی : )
  • متن
    متن انگار یک دفعه رها شده بود
    پاسخ:
    آها متوجه شدم :) درستش کردم. با عرض پوزش.
    یعنی گه توی دختر بودن.
    میگن تا دیدی دختره ناراحته،زرتی ازش نپرس باز پریود شدی؟
    دخترا دلایلی غیر پریود هم دارن برای ناراحت بودن، هر چند که زیاد منطقی نباشن! :دی
    پاسخ:
    :| نفر اول برای کشته شدن مشخص شد.
    آخ اخ دوس دارم یکی بزنه خورد و خمیرم کنه مث "تایلر داردن" تو "فایت کلاب". بنده با جان و دل حاضرم داوطلب باشم!
    پاسخ:
    اینجوری پیش بره باید اسم اینجارو بزارم باشگاه مشت‌زنی به قصد مرگ.
    بعد نفر اول رو آویزون کنم برای نمونه مردم ببینن ;)
  • از هتل کوثر
  • یک سوال شخصی
    شما
    با این نوشته عصبانیت خودتان را فرا می فکنید؟
    یا عصبانیت را تثبیت می کنید و توجیه می کنید و تلقین می کنید و تشویق می کنید؟
    آن را قورت می دادید و تحقیرش می کردید و نادیده اش می گرفتید بهتر نبود؟
    پاسخ:
    نه، بهتر کاری‌ است که من انجام می‌دهم. الان بهتر دیدم که بنویسم.
    نوشتن باعث رهایی میشه.
  • رفیعه رجعتی
  • من ک همیشه اعصابم داگیه!امیدی هس؟!خخخ
    پاسخ:
    اوه چه رویایی. ما یک‌بار تو خونمون داگ پلاستیکی داشتیم، من فکر می‌کردیم خارجیم. حالا شما که آخرشی دیگه.
  • از هتل کوثر


  • خشم وقتی بروز می کند زورش بیشتر می شود
    گاهی فکر می کنم خشم واگیردار است