گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

وقتی توی خودتان نباشید کلکتان کنده است. دیگر به هیچ چیزی بند نمی‌شوید. بیلبوردهای خیابان را نخوانده رد می‌شوید. درصد خطا در کارتان بالا می‌رود. مردم را اشتباهی صدا می‌زنید. وقتی می‌خواهید از خیابان رد شوید برای ماشین‌ها شکلک در می‌آورید. پله هارا چهارتا یکی می‌پرید. پایتان پیچ می‌خورد و کسی نیست که دستتان را بگیرد شما را آرام کند بگوید چیزیت نشده؟ بگوید بیا برویم دکتر. بعد مجبور می‌شوید با پای پیچ خورده هی راه بروید. راه رفتن توی وجود شما است. وقتی حالتان بد است باید راه بروید، آنقدر لنگ‌لنگان با پای پیچ خورده راه بروید که گریه‌تان بگیرد. بله ظلم کردن به خودتان توی وجود شماست. از وقتی که از توی خودتان بیرون رفته‌اید ظالم‌تر شده‌اید انگار. دوست دارید پایتان را بکنید بیاندازید توی جوب. خب بکنید، به درک،به پای لنگ‌شده‌تان. آخر یک روزی می‌فهمید که باید بنشینید توی خودتان. باید هوا برتان ندارد بعد پرتتان کند یک جایی که بعدش با یک پای لنگ سرخیابان بمانید. بنشینید توی خودتان زندگی‌تان را بکنید، وگرنه کلک‌تان کنده. مثل یک پای لنگ.

  • ایزابلا ایزابلایی