وقتی به هیچ جایی وصل نیستی تازه آن وقت است که میفهمی یک حفرهی بزرگ در درونت خالی مانده است. پزهای روشنفکری گرایانه و احساسات افراطی هیچ فایدهای ندارند و تو به شدت دنبال یک منبع لایزالی. منبعی، ظرفی، قدرتی که سیرآبت کند و دنیای مادیات را از یادت ببرد. وقتی به هیچجایی وصل نباشی یک روز میآید که حفره عمیق درونت روز به روز خالیتر میشود و اگر هیچچیز نباشد که درونت را برانگیزد ابتذال خوره میشود و تو اعتیاد کندن حفرههای بیشتری درون خودت را پیدا میکنی، آنقدر که نیستی تو را به دندان بکشد و جزئی از پوچی شوی.
حتی به خودم هم وصل نیستم.
خودمو فراموش کردم.