یک پیاده رو هم باید بسازند، مخصوص آدمهای دلتنگ. هروقت کسی دلش تنگ شد یا گرفت، شال و کلاه کند و برود توی آن پیادهروی بیانتها راه برود. مخصوصا در زمستان. برود شانه به شانه یک همقدم بدون اینکه آن فرد را بشناسد یا در چهرهاش دقیق شود، راه برود. دستش را بگیرد و دنیا را تماشا کند. با هم سیگار بکشند و توی آسمان دودش را ول کنند. به هم یک خاطره که تا به حال برای کسی تعریف نکردهاند تعریف کنند و حماقتهایشان را رو کنند. توی شانه هم بزنند و از حماقتهای هم فریاد بزنند و همدیگر را مسخره کنند. یک نفر که در انتهای مسیر یک قهوه داغ به دستهای یخزدهات هدیه کند و هنگام خداحافظی بگوید، هی میشه یکم کلاهترو بکشی بالاتر ببینم چشمات چه شکلیه؟