گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

توی توییتر یکی بود، آلبوم چارتار از بییپ‌تونز هدیه می‌داد واسه هرکی می‌خواست. واسه چندنفر فرستاد. یکی مونده بود فقط. گفت آخریش مونده کسی نمی‌خواد. من خواستمش. "خیلی زیاد" مهم نبود چارتار رو داغ داغ گوش کنم. یا اینکه مثلا قیمتش اینقدر زیاد باشه که نتونم بخرمش. می‌دونی دوتا کلمه‌ش برام قشنگ بود: "تقدیم شد"

  • ایزابلا ایزابلایی

نظرات  (۳)

سلام
همیشه به دوستام هم گفتم: "تا جایی که می تونید، راحت و زیاد هدیه قبول کنید و راحت و زیاد هم هدیه بدید". نمی دونم دقیقا، شاید بخاطر همون "تقدیم شد"ش باشم منم.
+ راستی، این ندیدن مرز بین خیال و واقعیت، خیلی توضیح فریبنده و اغواگری هست واسه من؛ باید اعتراف کنم همین توضیح قلقلکم کرد که اینجا رو بخونم
پاسخ:
هدیه قبول کردن هم گاهی جرات و جسارت می‌خواد. ولی یک لذتی داره. بی انتها. اون تقدیم شد از طرف یه ناشناس. آدم به خودش میگه مگه میشه. مثه معجزه می‌مونن بعضی حرفا و کلمات.
خوش اومدین به این گاوصندوق :) خوشحال شدم از این کامنت.
کلمه ی قشنگی بوده 
پاسخ:
اوهوم :)
  • ر.الف (چکاوک)
  • هدیه ی نطلبیده مراده ^ـ^
    پاسخ:
    تا باشه از این هدیه نطلبیده‌ها.