نشسته بودم تو پژوهای بین شهری. یک پسره سوار شد. صندلی عقب. لاغر و بیریخت بود و ریقو. با بیریخت بودنش مشکل ندارم. با لاغر بودن و ریقو بودنش حرف دارم. چطور یک پسر با قد یکمترو کوتاه سانتیمتر و لاغری مثلا لاغرکیلویی جوری مینشیند و لنگهایش را از هم وا میکند که انگار بر تخت پادشاهی نشسته است و یک و نیم صندلی را به راحتی اشغال میکند. بعد بو هم میدهد. با بویش هم کاری ندارم، چون حالم را بهم میزند. با آن تلفنهای لعنتی همراهش کار دارم که در یک مسیر دوساعتی، شش ساعتش را به حرفهای شخصی میپردازد و شما هرچه هندزفری را بیشتر توی گوشتان فشار میدهید صدایش بیشتر توی گوشتان میرود. تجاوز به چه میگویند؟ اینکه حتی به گوشهای کناریهایتان هم نفوذ کنید؟ لنگهای خشکتان را باز کنید؟ بو بدهید؟ توی صندلی جلو بنیشنید و شیشه را تا آخر بدهید پایین تا باد جاهایی که فردبیریخت قبلی سرویس نکرده سرویس کند؟ تجاوز تا کجا جلو میرود؟ تا جایی که آنقدر اعتماد به نفس داشته باشید که تذکرها را هم به هیچجایتان بگیرید؟ صرف اینکه شما پسر هستید این مجوز را به شما میدهد که هرطور دوست دارید رفتار کنید؟
چند لحظه به آن پسر بوناک که از قضا کر هم بود یک نکتهای بنویسم و شما را به برنامه بعدی میسپارم. امیدوارم خواندن بلد باشد، چطور با آن قدت آنقدر پاهایت را باز کردی؟ با خودت فکر نکردی من اگر میخواستم مثل تو بنشینم تو باید تا آخر مسیر دنبال ما میدویدی؟ بعد چطور خواب میرفتی که آن گردن لعنتیات هی میخواست بیوفتد روی ما. اصلا مگر با آن همه حرف زدن فرصت خواب رفتن پیدا میکردی؟ اصلا تو چطور آن همه را میتوانستی؟
چند لحظه به آن پسر بوناک که از قضا کر هم بود یک نکتهای بنویسم و شما را به برنامه بعدی میسپارم. امیدوارم خواندن بلد باشد، چطور با آن قدت آنقدر پاهایت را باز کردی؟ با خودت فکر نکردی من اگر میخواستم مثل تو بنشینم تو باید تا آخر مسیر دنبال ما میدویدی؟ بعد چطور خواب میرفتی که آن گردن لعنتیات هی میخواست بیوفتد روی ما. اصلا مگر با آن همه حرف زدن فرصت خواب رفتن پیدا میکردی؟ اصلا تو چطور آن همه را میتوانستی؟