آویشن پودری دوست ندارم، از همانهایی که توی پاکتهای چهارگوش سفیدرنگ کاغذی میریزند و میگذارند کنار پیتزایت که احتمالا نفخ نکنی، پیتزا هم دوست ندارم، به نظرم مسخرهترین کشف بشر یه تکه خمیر گرد با مواد پیتزا است که مردم با آن معدهشان را پر میکنند، هیچوقت پیتزاخور خوبی نبودهام، همیشه در زندگی شما افرادی هستند که شبها به شما اصرار کنند بیا برویم بیرون و وقتی رفتید بگویند بیا پیتزا بخوریم و هربار که سعی کردید قانعشان کنید یادشان برود و از هرپیتزا بیشتر از دو تیکه نتوانستید به آن توده کوچک خالی بفرستید. اینبار گوشه پاکت آویشن را سه گوش و خیلی ریز باز کردم بعد با حوصله تمام پودر را روی تمام تکههای پیتزا پخش کردم با حرکات ملایم انگشتانم آویشن ریتم وار پخش میشد، بسته بعدی را هم ریختم، خب من همیشه برای بعدش فکری ندارم، بعدش نوبت گاز زدن است، یک تیکه، دو تیکه و بعد دیگر راه گلو بسته میشود، میدانی میخواهم بگویم من هیچوقت آدم مدرنی نبودهام، هرچه تمرین کردهام ذائقه من قورمهسبزی است، ماست محلی با دوغ غلیظ است نه نوشابههای جورواجور با قوطیهای رنگی. آویشن را توی کتری و جوشاندهای دوست دارم، از کیک خامهای و نون خامهای بدم میآید و به جایش کیکهای خانگی را میمیرم، من همیشه از اینکه بروم توی مغازه و بخواهم تنقلات بخرم گریزانم، احتمالا به جز پفک نمکی گزینهی دیگری نداشته باشم هیچوقت، من همیشه آدم چیزهای قدیمیام. آدم خاطرهبازی با گذشتهها. آدم فیلمهایی که دیدهام و بارها دیدهام، من آویشن پودری را توی جاهای مدرن دوست ندارم، اویشن پودری با آدمهای جدید دوست ندارم، آویشن پودری توی پیتزافروشی مدرن و فکر کردن به اتفاقات در راه را دوست ندارم، اصلا میدانی من این همه مقدمه چینی کردم که بگویم من آویشن پودری یا دمی یا گیاهی یا عرقی یا هرمزخرف دیگری را بدون تو، بدون تو که سالها بودهای و حالا تمام چیزها با نبودنت مدرن و زشت به نظر میآیند دوست ندارم، میفهمی؟