گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

حالم خوب نیست. هیچ حالم خوب نیست. جدی میگم. سفر اولیه حالم رو خوب کرد. ولی کوتاه بود. حال خوب کوتاه. سفر دومیه که تنها بودم. رفتم شهر دانشجوییم. هزار کیلومتر اونورتر از خونمون. اولش خوشحال بودم. نصفه شب وسط بیابون توی راه به خودم گفتم چه غلطی دارم می‌کنم. چه لزومی داره که ول کنم برم؟ درس واسه چیمه. مگه مدرک قبلیه دردی دوا کرد؟ مگه علاقه مهمه؟

می‌دونی از ناامیدی دارم می‌میرم. از ناامیدی دارم خفه می‌شم. من دختر خوبی نبودم. دختر ایده‌آل اونا نبودم. دخترایده‌آل خودم هم نیستم. فکر می‌کردم بعدش حالم خوب می‌شه. بعدش که نتیجه‌ها اومد. بعدش که خواستم بازم شروع کنم. بعدش که رفتم یه دانشگاه بهتر. ولی نشد. رویاش قشنگ‌تر بود. تمام اون شبایی که با رویای قبولی توی یه دانشگاه خوب می‌خوابیدم و به هیچی دیگه فکر نمی‌کردم اون شبا قشنگتر بود. الان قشنگ نیست. من دانشگاه خوب رو دوست ندارم. من نمی‌دونم دارم کجا میرم. نمی‌دونم دارم چیکار می‌کنم. نمی‌دونم بعدش می‌خوام چیکار کنم؟ نمی‌دونم هزار کیلومتر اونورتر اگه یه روزی دلم دستای مامان بابامو خواست باید چیکار کنم باید به کی بگم. اگه یه روزی بوی خونمونو خواستم باید چیو بو کنم. اگه یه روزی اتفاقی افتاد من چجوری باید بفهمم؟ چجوری باید خودمو زود برسونم؟نمی‌تونم برم در حالی که خوب نبودم. در حالی که دختر خوبی نبودم. در حالیکه اگه فرصتش پیش نیاد دیگه هیچ‌وقت نمی‌تونم جبران کنم. نمی‌تونم همینجوری با اینهمه بدی بذارم برم و بعدش برگردم. گیریم که هیچ‌کدوم از اینارو نخواستم. همه چی خوب بود. من از تنهایی نمردم. بعدش باید چیکار کنم.

من ترسیدم. از آینده ترسیدم. همون شب از آینده ترسیدم. همون شب که داشتم برمی‌گشتم. که داشتم می‌گفتم آیا ارزشش رو داره؟ ارزشش رو داره اینهمه اندوه رو بردارم با خودم ببرم بزارم جای دیگه. ترسیدم رفیق. جا زدم. من نمی‌دونم کی‌ام و چی می‌خوام. قبلا می‌دونستم. الان دارن بهم می‌دن میگن بیا بگیر. همون چیزیه که می‌خواستی. که براش زجر کشیدی. من میگم نمی‌خوام. می‌ترسم بگیرمش. می‌ترسم بندازتم زمین و نفسمو بند بیاره.


  • ایزابلا ایزابلایی

یه جاهایی از خودم‌رو توی یه جاهایی از سفر جا گذاشتم و برگشتم.

  • ایزابلا ایزابلایی
میرم سفر. خیلی دور. خیلی نزدیک. برمی‌گردم. برای شروعی قشنگ‌تر.
مواظب وبلاگم باشید.
  • ایزابلا ایزابلایی
صفحه یک چت‌روم رو باز می‌کنم و به سلام کردن آدم‌ها نگاه می‌کنم. بدون جمله‌ای، کلامی یا استیکری.
  • ایزابلا ایزابلایی
توی خیابان راه می‌رفتم و بغض قورت می‌دادم. غمگین بودم. دکتر گفته بود باز هم جراحی لازم است. توی خیابان راه می‌رفتم و به پول‌هایی که تمام تابستان کار کرده بودم و پس‌انداز کنار گذاشته بودم برای سفر توی شهریور فکر می‌کردم که حالا دکتر قطار پول‌هایم را کشیده بود. به بیست روز از شهریور مانده فکر کردم به دوسفر. به شهر جدید دانشجویی‌ام که فرسنگ‌ها با اتاق دنج‌ام فاصله دارد. به بدشانسی خودم فکر کردم. از کنار ویترین‌ها رد می‌شدم و برای لباس‌ها آدم‌های خاص تصور می‌کردم بدون توجه به آدم‌هایی که توی پیاده‌رو به من می‌خوردن و رد می‌شدند. کمی جلوتر رفتم. پشت یک ویترین به کت و شلوارها نگاه کردم به قشنگ‌ترینش گفتم نمی‌فهممت تو اینجا ایستادی و از بیرون هیچی خبر نداری، از دل آدما هیچی نمی‌فهمی، آخرشم یه صاحب پولدار میاد تو رو میبره، جاهایی رو می‌بینی که توش بدبختی نیست و رفتم.
  • ایزابلا ایزابلایی

معرفی چیزهایی که باهاشون تابستون رو سر کردیم، با تشکر از آقای مویدی که از من دعوت کردن تو این بازی شرکت کنم. تقریبا این پست توی همه وبلاگ‌ها تموم شده و من با تاخیر رسیدم.

تابستون امسال، خاص بود. پر از مشغله و استرس. در لابه لایش اما چیزهایی بود که نجات‌دهنده بود. زمان و مکان را می‌گرفت.


کتاب‌:

عشق سالهای وبا از گابریل گارسیا مارکز و ساعت شوم از همین نویسنده

اتوبوس پیر، ریچارد براتیکان

پنج نفری که در بهشت ملاقات خواهید کرد، میچ آلبوم

عشق رییس جمهور، پاتریک اندرسون

کافکا در کرانه، هاروکی موراکامی

سرزمین گوجه‌های سبز، هرتامولر

دمیان و روزالده، هرمان هسه

من دانای کل هستم،مصطفی مستور

انسان در جستجوی معنا،ویکتور فرانکل

ماهنامه همشهری داستان


کتاب صوتی:

جاناتان مرغ دریایی، ریچارد باخ

دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد، آناگاوالدا

یک عاشقانه آرام، نادر ابراهیمی


موسیقی:

آلبوم منشور از کاوه یغمایی

آلبوم شهر من بخند از گروه پالت

آلبوم امیربی‌گزند از محسن چاووشی

آلبوم گذر از اردیبهشت گروه دال


تک آهنگ:

تیک تیک تیک از سینا حجازی

طالع اگر مدد دهد از سالار عقیلی

فقط دعا کن و غروب کوهستان و ناردونه از علی زند وکیلی

دلتنگی‌هام فریدون آسرایی

je t’aime:lara Fabian
Sogno:Andrea Bocelli

Those Were The Days:Mary Hopkins

گروه seether:آهنگ Careless whisper

اهل جنون از علیرضا قربانی

بادگناهکار و یه شهردور از گروه دنگ‌شو

پیشنهاد ویژه: آهنگ اسملی کت از فیبی بوفی*


بی‌کلام:

Yanni: one mans dream

Nine و cant wait و Guilty Pleasure هم از یانی

مهرک کیائیان آهنگ تنها با تو


پادکست:

داستان شب

رادیوچهرازی


سریال:

دکستر ژانر جنایی، درام .

هل آن ویلز ژانر وسترن، اکشن.

مینی سریال فارگو ژانر جنایی و درام.

بازبینی فرندز، کمدی.

 ادامه واکینگ دد و چندقسمت از سریال موازیش فیر د واکینگ دد. ژانر درام و هیجانی.

ادامه گیم آف ترونز ژانر فانتزی و درام.

ساخت وطن: آسپرین، ژانر معمایی و جنایی.

پیشنهاد ویژه: سریال "روزهای زندگی ما" با نقش دکتر دریک راموری*


فیلم جدیدی ندیدم و به تکرار فیلم‌های قبل بسنده کردم که فکرکنم بخش بزرگیش نیازی به معرفی نداشته باشه.

یک ذهن زیبا

آناکارنینا

غروب و تعصب

وی مثل وندتا

سگ‌کشی

رستگاری در شائوشنگ

سامورایی

پرستیژ

هفت

نابخشوده

باشگاه مشت‌زنی

نیمه شب در پاریس

سر در ابرها

سه تفنگدار2011


انیمیشن‌:

مری و مکس برای چندمین بار

مستر هابلوت


قسمت‌های ستاره دار را از شخصیت‌های سریال فرندز وام گرفته‌ام.


  • ایزابلا ایزابلایی

درحالی که غرق خوابم توی خواب احساس می‌کنم هردفعه تمام دهانم طوری به هم چسبیده که قادر به تکان دادنش نیستم و همینطور زبانم به سقف دهانم گیر کرده و  دندان‌هایم. نمی‌توانم با کسی حرف بزنم و کمک بخواهم بعد با تلاش‌های زیاد تمام شب تکه‌هایی شبیه دستمال کاغذی را آنقدر از توی دهان و زبان و گلو و حلقم بیرون می‌کشم که کم کم قادر به تنفس و تکان دادن دهانم می‌شوم. مشقت زیادی است. بخصوص که چندوقت است همیشه تکرار می‌شود. کسی تجربه‌ای مشابه دارد؟ یا می‌داند علتش چیست؟ احساس می‌کنم خشکی دهانم  توی خواب باعثش می‌شه اما چرا بیدار نمیشم و تمام شب توی خواب زجر می‌کشم؟
  • ایزابلا ایزابلایی
که تاب‌های بزرگسال و  سالتوها و ترن‌ها و هیجان‌ها، چیزهایی که فکر کردی فراموش کرده‌ای را تا توی دهان و چشمانت بالا می‌آوردند و هم می‌زنند و هم می‌زنند.
  • ایزابلا ایزابلایی
داشتم فلافل می‌ذاشتم توی نان باگت. همون فلافلی که سلف سرویسیه و فلافلاش خیلی خوشمزه است. بعد وسطش اونقد از ته دل خندیدم که دستام قلقلک میومد و نمیتونست روی برداشتن گوجه و کاهو و خیارشور و بقیه چیزا تمرکز کنه. مدام صدام می‌رفت بالا. یه لحظه چنگک و نان رو گذاشتم همون جلو روی پیشخون.به زور گفتم نمی‌تونم به خواهرم. خواهرم گفت منم نمی‌تونم دوباره خندیدیم. داشتم یه خاطره می‌گفتم وسط خنده‌هام که نمی‌شد حتی یه جمله‌اش رو هم کامل کنم. هیچ‌کاری جز خندیدن نمی‌شد کرد. جز ما دوتا مشتری دیگه بود با آدمایی که اونجا کار می‌کردن. مونده بودم چیکار کنم که دستام قلقلک نیاد و بتونم وسطش ساندویچمو آماده کنم. گفتم بیا بخندیم تا تموم شه. چشممون افتاد به آدمای اونجا. همه می‌خندیدن انگار خنده مسری بود. رفته بود روی لب‌ها و ریخته بود لای دندونای آدما. دیگه راحت‌تر می‌شد قهقهه زد. زندگی وسط چنگک پراز خیارشور با دختری که نمی‌تونست خودش رو کنترل کنه جریان داشت.
  • ایزابلا ایزابلایی
تو اون شلوغی و ولوله، نگاه‌های پی‌درپی و خیره کسی نظرت رو جلب می‌کنه. تو هم نگاه می‌کنی. این عمل پاسخ داده می‌شه. هیچی نمی‌تونی بفهمی. رو بر‌می‌گردونی و خودت رو بی‌خیال نشون می‌دی فکر می‌کنی به جایی نمی‌رسه این نگاه‌ها. باز این نگاه‌ها تکرار می‌شه و تکرار می‌شه. یکی درمیون تو هم نگاه می‌کنی. بازی قشنگیه، از توی آدما مدام هم رو پیدا می‌کنید و نگاه می‌کنید. و بیشتر و بیشتر. اما هیچی نمیشه. هیچکدوم نمیاییدجلو. شاید یه چیزی یادش اومده. یا ازت خوشش اومده. یا هرچیز دیگه. هی این پا و اون پا می‌کنی. دیگه نمی‌تونی زیر بار اون نگاه‌ها کارت رو درست انجام بدی. مدام فکر می‌کنی که راجع‌بهت چه فکری می‌شه. بعدش یه لحظه می‌شه. تصمیم می‌گیری بری. اونجارو ترک کنی. تا از نگاه‌های سنگین و معنادار راحت بشی. پا می‌شی میای بیرون. دیگه ممکنه هیچ‌وقت همچین آدمی رو نبینی. ولی تو فرصت دادی و اون نفهمید یا فهمید و نخواست بیشتر بیاد جلو. بعدا می‌تونی عکس کارت ملیت رو نشون نوه‌ات بدی و بگی وقتی داشتم این عکس رو می‌گرفتم، حواسم پیش کسی بود که دوساعت بیشتر نبود که می‌شناختمش و بعدش دیگه اصلا ندیدمش.شاید نوه‌اش همسن هم نوه‌ات باشه.
  • ایزابلا ایزابلایی