همیشه هم احساس لعنتیم بر عقلم پیروز میشود، زور دارد دیگر. شما یک قلب بزرگ خونی شصت تنی را با یک نخود اندازهی کف دست من مقایسه کنید، خب قلب خونی کار خودش را میکند. دوستانم بروند من هم میروم. هرکجا بروند. حتی بروند و به بلاگفای نامرد دوباره اعتماد کنند من هم دنبالشان میروم. من آدم کله خری هستم. دوستانم جهنم هم بروند من هم همراهشان میروم و لباسهایم را بالا میزنم و آتش را در آغوش میکشم. اینبار شاید در یک خانهی جدید شروع کنم. با یک اسم جدید. جایی که مزاحمها آزارم ندهند.جایی که علاوه بر مشکلات عادی روزمرهام یک گوشه برای نوشتنم جای آدمهای خسیس را تنگ نکند. جایی که آدمها بگذارند خود واقعیم باشند. شاید. میدانید که من آدم کله خری هستم.