گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

تمام روزهای سخت مرا صیقل داده‌اند و صاف و صوف کرده‌اند. اما صیقلی شدن درد دارد. اگر قرار باشد زندگی یک چیزی را به تو یاد بدهد باید بهایش را بپردازی. چون ما در خیال خود زندگی نمی‌کنیم. این واقعیت است که جریان دارد. ولی من همیشه فکر کرده‌ام که زندگی خیال است و بعد چوبش را خورده‌ام. محکم. رفتم پیش روانشناس گفتم دکتر چرا من نمیمیرم. خیلی درد دارم و از صدتا خونریزی بدتر است. اولین حرفش این بود که قرار نیست بمیری. گفتم می‌دونم. توی دلم. می‌دونستم قرار نیست بمیرم. بلکه باید با آن دردها رشد کنم. واقعیت این است شما هرروز فکر می‌کنید واو یا حتی وعو ما، یعنی خودمان چقدر رشد کرده‌ایم. چقدر بزرگ شده‌ایم. چقدر دیگر تجربه کرده‌ایم. دفعه دیگر قرار نیست زیاد دردمان بگیرد. دفعه دیگر راه را بلدیم. زیرک شده‌ایم. اما زندگی با انگشت وسطش از کنارمان رد می‌شود و هربار ما را غافلگیر می‌کند. ما قرار است تا آخر عمرمان هی رشد کنیم. بها بپردازیم. و هرروز تعجب کنیم. از اینکه نمردیم. نمی‌میریم. کم کم درد را می‌پذیریم. جزیی از ما می‌شود. یک جز عزیز. مثل چشم. مثل قلب. یک درد قشنگ. یک حفره‌ی خالی اما پر. پر از شاپرک‌ و زخم. این است همزیستی. جایی که دیگر زخمت را دوست داری. برایش مادری کرده‌ای. برای خودت. برای دردهایت. چقدر خودت را بیشتر دوست داری. چقدر برای خودت بیشتر ارزش قائلی و همه این‌ها از تو یک من آهنین‌ترِ ظریف ساخته است. معنای آن چاقو که قبلا نوشته بودم همان است. همان روز که به دکتر گفتم ببینید من یک چاقو توی قلبم دارم و نمی‌توانم درش بیاورم، یعنی در می‌آید ولی نمی‌توانم جلویش را بگیرم که هر ثانیه ضربه نزند. همان روز می‌دانستم قرار نیست این چاقو را کسی بیرون بکشد. کسی به جز خودم. کسی قرار نیست زخمم را جراحی کند. کسی قرار نیست جلوی خونریزیش را بگیرد. این من بودم که همه این کارها را کردم. خودم تنهایی. یعنی چاره همین است. ما خودمان را داریم و این برای ادامه کافی است. فقط یک روزهایی قرار است بمیریم. یک روزهایی تا تهش برویم. ته را ببینیم و از سر شروع کنیم.
  • ایزابلا ایزابلایی

نظرات  (۲)

ما هرکدوم قهرمان زندگی خودمون هستیم 
خوشحال ام که اروم تری :)
پاسخ:
قهرمان‌های بی نام 
ممنون آبان مهربون :)
پست رو کامل درک می‌کنم. دست کم از زاویه دید خودم. با درد شخصی خودم.
پاسخ:
هممون دردای مخصوص به خودمون رو داریم. خوشم میاد وقتی نوشته‌هام درک میشه:)