سرما خوردم اما خوشم میاد. حالتش رو دوست دارم. صدات خش خشی میشه و انگار ازتوی یه چاه بزرگ به زور به بیرون میرسه. میپیچی دور پتو و صدسال میخوابی. هی دستمال میکشی بیرون و فین فین. باز دوباره آب دماغت شره میکنه. یه موقعهایی کلا سر دماغت میسابه. هورت میکشی آبمیوه و سوپ و آب پرتقالارو. موهاتو هی از پیشونیت میزنی کنار. یه جور حالت عاشقانه است انگار. یا آدم اداشو در میاره. هی برا خودش ناز میکنه ولی کسی نازشو نمیکشه. اگهم بکشه اونی نیست که آدم دلش بخواد. واسه همین هی بیشتر تب میکنه. هی بیشتر تو پتو پیچ میخوره و خی بیشتر خوابش میبره. ولی بازم این حالت رو دوست داره.