لیموترش با پوستهای سبز و زرد رنگ، بوسههای یواشکی عاشقهای کوچهگرد عصرهای طولانی، سبدهای گوجهفرنگی قرمز رنگ که مامانها و برادرها با هم خریدهاند، رودخانههایی که پاهایت را به آب میدهی، پیراهنهای گلگلی گشاد و خنکی که باد را به بازی میگیرند، بادهای خنکی که موهای معشوقهها را لمس میکنند، تکه یخهای مکعبی که جیلینگ جیلینگ صدا میدهند، بارانهایی که شلخته تو را بغل میکنند، بچههایی که در میان جمعیت به تو لبخند میزنند، یخ در بهشتهای رنگی رنگی بدمزه و کثیف، آستینهای تا زده تا آرنج و لباسهای نخی خوشگل، عصرهایی که بوی چای و کیک از توی آشپزخانه میآید و کمدهایی که از فرط لباس زمستانی به انفجار رسیدهاند، روزهایی که میدوی داخل مغازهای و جلوی دریچه کولر باد خنک میفرستی توی دهان و موهایت، قوطیهای آب معدنی که چندثانیه سرمیکشی، شالهای نازکی که با آنها خودت را باد میزنی، وقتهایی که بلال میخریم و میرویم توی حیاط کباب میکنیم، شبهایی که میرویم بستنی زعفرانی میخوریم و بستنیهایی که من دوست ندارم ولی مجبورم بخورم، موقعهایی که دوچرخه را برمیدارم و میروم توی میدان نزدیک خانه و دور میزنم، موهایی که تابستانها از گرما پسرانه کوتاه میشوند، شامپوهای خنک که انگار مثل جویدن آدامس نعنایی سرت را خنک میکنند، شبهایی که میروم تنیس بازی کردن آدمها را نگاه میکنم، آدمهایی که تو را به بستنی دعوت میکنند، کلاههای رنگی رنگی، بادبادکهای طرحدار و ساده، گلهای توی باغچهها و کنار بلوارها، گربههای فربه و گنجشکهای لایدرختها، فصل همه انگار میرود که تمام شود و با یک لبخند بزرگ بای بای کند. دوست دارد دوباره سال بعد بیاید و از این قشنگتر باشد. بیشتر بوی لیمو بدهد. بوسههای عاشقانش بیشتر مزه نارنج و توتفرنگی بدهد، دستهای آدمهایش محکمتر همدیگه را فشار بدهند و قلبهای آدمها از گرما و تکاپویش بیشتر برای هم بتپند، دوست دارد برای همه گل سر خورشیدی و ستارهای و رنگینکمانی بگذارد و صبحها آدمها با نان سنگک خاشخاشی و کره و مربای شاهتوت بهش سلام کنند. دوست دارد گونههای آدمها بوی دریا بدهد و لبهایشان مثل ماهیهایی که به قلاب هم گیر کردهاند برای هم تقلا کنند، دوست دارد خندههای همهی آدمها بوی سرشیرتازهی گاوهای جنگلهای دورافتاده رویاییترین جاهای دنیا را که هرآدمی را سرمست میکند بدهد و نگاههای همه از سرمهرومحبت طعم بیدمشک و دارچینهای روزهای بیقراری باشد. میخواهد برود. ولی حواسش هست که برمیگردد و همه این بوها را برمیگرداند. برمیگردد و مهربانی را بیشتر به یادمان میآورد.