وقتی بچه بودم بلدرچین داشتم، بلدرچین قشنگ نیست، رنگی نیست، ولی من داشتم. دوتا. تیره بودن با سفیدیهای پراکندهی کم.
رفتیم سفر. بلدرچین نمیتونه سفر کنه. توی هیچ کتابی و هیچ قانونی ننوشته که بلدرچین نمیتونه سفر کنه. ولی خب بلدرچین براش بهتره که سفر نکنه. مامانم میگفت. دادیمشون دست همسایمون. گفت ازشون نگهداری میکنه.
وقتی برگشتیم بلدرچینام نبودن، مرده بودن. میگفت صبح بیدار شده دیده تکون نمیخورن. همسایمون گفت مردن. مامان نمیدونست چجوری به من بگه. رفتم تو خونه همسایمون. داد زدم به زن همسایه گفتم من بلدرچینامو میخوام. گریه کردم. همونجا نشستم. گفتم بهش "آدمکش". "آدمکش گفتنم هنوز مونده از اون وقتها. ولی بلدرچینام آدم بودن برام. شبهایی که توی حیاط میخوابیدم، صبحش با اومدن بلدرچینها روی دست و پام بیدار میشدم. من میخواستمشون. ولی زن همسایمون بیتفاوت بود. مامان میگفت برات میخرم. گفتم نمیخوام. من فقط همونها رو میخوام. بعدها فهمیدم که اونا منرو اهلی کرده بودن یا من اونهارو. ما اهلی هم شده بودیم.
رفتیم سفر. بلدرچین نمیتونه سفر کنه. توی هیچ کتابی و هیچ قانونی ننوشته که بلدرچین نمیتونه سفر کنه. ولی خب بلدرچین براش بهتره که سفر نکنه. مامانم میگفت. دادیمشون دست همسایمون. گفت ازشون نگهداری میکنه.
وقتی برگشتیم بلدرچینام نبودن، مرده بودن. میگفت صبح بیدار شده دیده تکون نمیخورن. همسایمون گفت مردن. مامان نمیدونست چجوری به من بگه. رفتم تو خونه همسایمون. داد زدم به زن همسایه گفتم من بلدرچینامو میخوام. گریه کردم. همونجا نشستم. گفتم بهش "آدمکش". "آدمکش گفتنم هنوز مونده از اون وقتها. ولی بلدرچینام آدم بودن برام. شبهایی که توی حیاط میخوابیدم، صبحش با اومدن بلدرچینها روی دست و پام بیدار میشدم. من میخواستمشون. ولی زن همسایمون بیتفاوت بود. مامان میگفت برات میخرم. گفتم نمیخوام. من فقط همونها رو میخوام. بعدها فهمیدم که اونا منرو اهلی کرده بودن یا من اونهارو. ما اهلی هم شده بودیم.
جدی می گم. واقعا یه گاو بود.