میخوام کیک شکلاتی خیس درست کنم، تا حالا کیک شکلاتی خیس درست نکردم. چون دلیلی نداشتم که درست کنم. یعنی میدونی آدم عادت داره برای هرکار کوچیک و بزرگی همیشه دنبال دلیل بگرده. برای اینکه موهاش رو ببافه، برای اینکه دسرهای مختلف درست کنه، برای اینکه لباس نوهاشو بپوشه،برای اینکه چیزای جدید یاد بگیره برای همش یه دلیلی باید وجود داشته باشه. باید یه انگیزه و نیروی بیرونی یا نمیدونم درونیای چیزی باشه که آدم رو هل بده. اما همین امروز داشتم فکر میکردم که چرا نباید کیک شکلاتی خیس بپزم؟ و چرا نباید لاک بزنم و چرا نباید تموم اون کارایی که برای انجام دادنشون دلیلی پیدا نمیکنم و برای انجام ندادنشون هم دلیل پیدا نمیکنم انجام بدم؟ چرا باید برای پختن یه چیز ساده هی با خودم کلنجار برم و گاهی وقتا برای انجام کاری که نه خوبه نه بد احساس گناه کنم؟ چرا باید دنبال تایید یکی دیگه بگردم که اون خودشم نمیدونه که اون کار درسته یا غلط. میخوام برم یه چیزایی رو توی کاسه خمیرش هم بزنم و بزارم تو فر بسوزه. یه چیزایی که هرازچندگاهی میاد تو ذهن آدم و هی آدم رو اذیت میکنه، یه فکرایی که مثل یه نخ بلند که هرچی بکشیش تموم نمیشه و فقط افکارت رو بهم میپیجونه. میخوام با کیک خیس کاکائویی این نخ رو قیچی کنم و بندازمش وسط زردههای تخممرغ و با همزن همش بزنم. آدم باید یه وقتایی فکراشو کوتاه کنه، مثل موهاش، تا سرش بتونه یه هوایی بخوره.