بعضی وقتها که داری تو ناامیدی دست و پا میزنی جرقه امیدی یهویی میزنه به سرت، یه امیداشباع که نمیدونی از کجا اومده، با شنیدن یه آهنگ، با پا گذاشتن توی مکان خاصی یا با دیدن یه چیزایی یا بدون همه اینها، امید افسارگسیخته میزنه به دل و قلبت. میزنه به فکرت و در میره، امیدی که میگه ناامیدیهات رفع میشه، حالت خوب میشه، یا رویاهات الکی نیست. کاش میشد بمونه. کاش میشد این امیدرو نگه داشت.
کاش میموند