مامان برای رفتن به پیادهروی ذوق دارد، اگر تعداد دفعاتی که او فقط به منظور پیادهروی کفش به پا کرده است را حساب و منهای تعداد دفعاتی که توی پارک همهمان با هم راه رفتهایم کنیم، او اولین بار است که کفشهای آبی ورزشی پوشیده، و با مانتوی قهوهای و شلوارنیمهراحتی با همسایههایمان قرار پیادهروی گذاشته است، او تنها زنی است که میشناسم برایش مهم نیست با چه مدل لباسی یا حتی چه نوع کفشی به پیادهروی برود، تنها زنی است که هیچوقتِ هیچوقت خودش را نمیبیند و همه را میبیند، او برای پیادهروی شبانه ذوق دارد و این ذوق را در انگشتانش پنهان میکند، بعد میگوید زود برمیگردم، بعد که طنین صدایش در گوشم پیچید و او رفت، با خودم میگویم کاش بیشتر نگاهش کرده بودم.