به گلهای رز با روبانهای قرمز گفتیم که چقدر دوستشان داریم و بعد گلها را دادیم به بابا و مامان. بعد عکس گرفتیم. بابا و مامان یکجوری گلهایشان را هم با حجب و حیا و هم با شوق جلوی دوربین گرفتند که مجبور شدم به مموری دوربین بگویم الهی دورشان بگردم و با هم سراین قضیه توافق کنیم. بعد یکجوری با گرما و محبت کیک و شام خوردیم، که مجبور شدیم توی دلمان هی هزار بار بگوییم خدایا هزارمرتبه شکرت و بوس بوس.