آدم باید یک پدربزرگ با موهای مشکی همیشه رنگ کرده، کت اتو زدهی همیشه عطرزده،با پیراهن های راه راه متنوع، عینک ته استکانی قاب مشکی ،کفشهای چرم براق واکس زده، صورتی اصلاح کرده با جیبهایی که انگار به دنیای شکلاتها و آدامسهای قدیمی در باز کرده اند و دستهایی که همیشه از تویشان نخودکشمش سبز میشود و سحر خیز و هرصبح زود دمنوشهای متنوع دم کن و نان داغ بخر و تازه موبایلدار و یک جور شیرینی موبایل در گوشگیر مثل پدربزرگ من داشته باشد. که وقتی خیلی اتفاقی میبیندش هی قربان صدقهاش برود و بخواهد به تمام دنیا مهربانترین مردی را که دیده است نشان بدهد.