گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

نور گوشی‌ام را کف دستم می‌اندازم، کبودیش بیشتر شده است. حتما سرطان گرفته‌ام. صدای آهنگ را بالا می‌برم. تاریکی روی همه چیز ریخته است. اگر قانقاریا باشد، چه کنم؟ اصلا قانقاریا چیست؟ چرا باید کف دست من در بیاید. کتاب صوتی را پلی می‌کنم. خوشحالم که گوینده مرد است. چه خوب می‌شد اگر مثلا این صدا، صدای کسی بود که دوستش می داشتم. موهایم، موهایم زیادی رشد کرده‌اند، همین دیروز بود که در حمام قیچی را برداشتم و یک وجب‌شان را دور ریختم  و کسی نفهمید، آدم باید کسی را داشته باشد، که وقتی یک سانت از موهایش کم شد بفهمد. باید تا وقت شیمی درمانی‌ام نرسیده بروم و همان مدل پسرانه محبوبم کوتاه‌شان کنم. حتما رنگ شرابی و استخوانی را باید امتحان کنم. کاش قوطی رنگ موهای مادرم را برداشته بودم و تا دیر نشده موهایم را رنگی می‌کردم.

گوشی از دستم رها می‌شود. اگر ام‌اس گرفته باشم چه؟حتما نشانه‌هایش کم‌کم پدیدار می‌شود. مرد خوش صدا از جاناتان مرغ دریایی می‌گوید و پروازهایش. مثلا نمی‌شود من آدم داستان‌های کسی باشم؟ فردا حتما یک ساعت مچی با بندسبزرنگ با باقی مانده‌ی پول‌هایم می‌خرم، حیف است تا ام‌اس دست‌هایم را فلج نکرده است، نتوانم با دست راستم صفحه ساعتم را بچرخانم روی مچ دست چپم و متمدنانه ساعت را نخوانم.

لعنتی چرا صبح نمی‌شود؟ آدم تا از سرطان و ام‌اس نمرده است، باید برود به کسی که دوستش دارد بگوید، من چند روز دیگر دارم می‌میرم و  بنشیند نگاهش کند و بعد بگذارد برود. باید کسی را پیدا کنم که دوستش داشته باشم و بعد وادارش کنم مثل صدای مرد گوینده برایم شعرهای شل سیلوراستاین را بخواند تا من یادم برود که کف دستم کبود شده است و رگ‌هایم خشک شده‌اند.

چیلیک چیلیک لامپ  کم مصرف چسبیده به سقف شروع شده است. وقت زیادی ندارم. باید تا کبودی کف دستم را فرش نکرده است، بروم یک پیانوی دست دوم را چند روزی اجاره کنم و کمی برای کسی که می‌خواهم دوستش بدارم پیانو بزنم. راستی آدرس مغازه ای که پیانو اجاره می‌دهد کجاست؟ باید تا دیر نشده آدرس را پیدا کنم. می‌ترسم تا صبح نتوانم راه بروم و خیابانش را بدوم و با دستانم دکمه‌های پیانویم را لمس کنم.

گوشی‌ام می‌لرزد، فواید دارچین را برایم فرستاده‌اند. کسی نمی‌داند آدمی که قرار است دست‌هایش فلج بشود یا نتواند راه برود، دارچین دوست ندارد. راستی دارچین چه بویی می دهد؟ کاش هرشب یک قوطی دارچین بالای سرم بگذارم تا یادم نرود بوی دارچین چه شکلی است. کاش کسی تمام لامپ‌های جهان را روشن می‌کرد، تا راه‌های برقراری ارتباط من با کابینت دارچین باز شود و تمام شب را به کابینت چشم بدوزم تا مبادا دزدی بیاید و تمام دارچین‌های ذخیره کرده‌مان را ببرد.

پیشانی‌ام خیس شده است، بوی موز گندیده دارد خفه‌ام می‌کند. شماره‌ی آتش‌نشانی را گم کرده‌ام. آدم برای خفگی از بوی موزِ گندیده باید با کجا تماس بگیرد؟ توی گوشی‌ام یادداشت می‌کنم، حالم از بوی موز به هم می‌خورد. می‌خواهم یادداشتم را بچسبانم پشت در تا فردا اگر مرده بودم، علت مرگم برای پزشکی قانونی سوال نباشد. از پزشکی قانونی وحشت دارم. اگر فردا مرا ببرند آن‌جا، یقینا برای بار دوم خواهم مرد.

تا یادم نرفته است صدای این مرد داستان‌خوان را پاک کنم. شایدهندزفری برعکس عمل کند و افکارم را بریزد توی صدایش. چون شب شده است. شب‌ها همه چیز برعکس می‌شود. شب‌ها آدم‌ها می‌میرند. کف دستم را نگاه می‌کنم، چه کسی باورش می‌شود در اثر کف زدن‌های مداوم دو روز پیش و شادی به این روز درآمده است؟

از وبلاگ بلاگفای قبلیم

  • ایزابلا ایزابلایی