میدونید به خاطر چندتا دزد و مزاحم دیگه دلم نمیخواد اینجا بنویسم. برای یک آدم که تو این دنیا فقط یکجارو پیدا کرده که بنویسه و حالش رو بهتر کنه، غمگینترین چیز این هس که نسبت به اونجا حسش عوض شه، اینکه نسبت به همون تعداد معدود آدمی که نوشتههاشو میخوندن حس بدی پیدا کنه. اینکه توی هرپست از نوشتههات چندتا آدم مریض پیدا میشن که دزدی میکنن و چندتا هم کارشون مزاحمت وبلاگی هس کارو سخت میکنه. هرروز باید چشماتو ببندی رو کپیها. هی چندتا کامنت خصوصی رو نادیده بگیری. کسایی که نمیدونی حرف حسابشون چیه. هی چشماتو میبندی و رد میشی. اما تا کجا. جایی که میای حالت بهتر بشه، بیشتر بهم میریزی. برای بعضی نوشتههام وقت گذاشتم، برام با ارزشن، اینکه توی یه وبلاگ دیگه با یک اسم دیگه ببینمشون حس اصلا خوبی نیست چرا برشون میداری؟ چی بهت میدن مگه، چی بهت اضافه میشه؟ وبلاگمو دوس دارم، چرا بعضیها نمیذارن آدم خودش باشه.