گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

 مهمون یک مسافرخونه بودم، از اینایی که حیاطشون وسطه، یک حوض کوچیک دارن و دورتادورشون اتاقه با درهای شیشه‌ای و آهنی قدیمی و پرده‌های سفید. چندتا میز و صندلی هم اون گوشه داره. هرچی به حیاطه نگاه می‌کردم سیر نمی‌شدم، یه صندلی از زیرمیز کشیدم بیرون و نشستم. هوا تاریک شده بود. یه پسره کره‌ای اومد. صندلی اونور میز رو کشید کنار و نشست. توریست بود. فکر می‌کنی چندسالش بود؟ جوون بود اینقدر. دفتر یادداشتش رو گذاشت جلوش و شروع کرد به نوشتن. به کره‌ای می‌نوشت. شرط می‌بندم داشت می‌نوشت یه دختره روبه روم نشسته داره منو می‌پاد و ریزریز می‌خنده. ببین کره‌ای جماعت خنده‌داره. نه مسخره باشه ‌ها. سرزنده‌ و بامزه است. اگه برم کره از خنده حالم بد می‌شه. کره‌ای از نزدیک ببینم خنده‌ام می‌گیره. دست خودم نیست. پسر یه چیزی بگم. گفت دوست‌دخترم دنسره. بعد اداشو درآورد. یهو دوتا کره‌ای دیگه اومدن رفیقاش بودن. داشتم پسته می‌خوردم. نگام کردن. گمون کردم می‌خوان. گرفتم جلوشون. مشت زدن همشون. تو دلم فحش دادم به خودم. چون پسته دوست دارم و مشتی پسته خوردن کره‌ای دوست ندارم. بعد پلاستیک پسته‌رو گذاشتم کنار. فکر کردم دیگه سیرشدن. یکی‌شون اشاره کرد. یعنی می‌گفت چقد خوشمزه‌است بازم می‌خوام. دوتاشون رفتند اون یکی که دوست‌دخترش دنسره موند. تند تند حرف می‌زد. یعنی من اگه دکتر بودم بهش می‌گفتم کمتر حرف بزن ممکنه با این دوز هیجانت سکته کنی. ولی خب مردم باید خوشحال باشن. پا شدم رفتم اون اطراف گشتم، آخرشب بود تو اتاقم خوابم نمیبرد. پرده اتاقم‌رو  کشیدم کنار تا حیاط رو ببینم. فکر می‌کنی رو به روی اتاقم اتاق کی بود؟ همون که دوست‌دخترش دنسر بود. نگاش کردم. همون دفترجلدقرمزه دستش بود. روتختش دراز کشیده بود و می‌نوشت. براش دست تکون دادم. اونم دست تکون داد. می‌دونی یعنی نمی‌خواست خوراک سوسکی پشه‌ای چیزی از کره بده بخوریم؟ برداشتم پرده رو تا آخر کشیدم و خوابیدم.

  • ایزابلا ایزابلایی

نظرات  (۴)

  • فاطیما کیان
  • من جدا کره ای هارو میبینم نیشم تا بناگوشم باز میشه از بس با نمک حرف میزنن و زبون شیرین و جالبی دارن , چینیا سوسک و پشه میخورن عزیزم , غذاهای کره ای محشرن :)
    پاسخ:
    خیلی بامزه‌ان. ببین فاطیما اون ماهی کوچولو سیاها هستن که فقیراشون می‌خورن مثه سوسکن :) خلاصه من جک و جونور می‌خواستم :/
    نه شاید می خواست بهت کیمچی بده دختر !

    * :)
    پاسخ:
    من کیک برنج و از این چرت و پرتا می‌خواستم :)
  • محدثه عارفی
  • عالی بود ایزابل ؛) زبان متنت من رو یاد سلینجر انداخت. 
    پاسخ:
    سلام محدثه :) سلینجر؟ واو. حرفم نمیاد مردم وقتی ازشون تعریف می‌کنن چی می‌گن؟. ولی یک ذوق ریزی زدم زیرپوستی ;) مرسی 
    منم شرقی ها رو دوس دارم :)
    البته اونا منو دوس ندارنا؛ این قضیه کملا یه طرفه ست ؛))
    + متن با مزه ای بود
    پاسخ:
    منم دوس دارم :) حالا یک امتحانی بکنید شاید اونا براتون مردن حتی!
    +مرسی :)