خانم "دولُپیان" کارهایش را یک جور خاصی انجام میدهد. دستهای گوشتالویش تکان میخورند و دکمههای تلفن را به آرامی فشار میدهند، بعد دولُپی حرف میزند. همهی کارهایش را دولُپی انجام میدهد. دولپی خوشحال میشود، دولپی راه میرود، حتی دولپی میخوابد. یک جور خاصی میخندد و برای چیزهای سطحی ذوق میزند. انگار تمام دندانهای دنیا را توی دهانش گذاشته باشند تا بتواند کلمات را دقیق و با آرامش تلفظ کند و یکجور حس ملایمی را در هوا بپراکند یا تنها کاراییاش حوصله دادن به ذرات هوا باشد، به موجهای پرتنش اعصاب خوردکن. خانم دولپیان از آنهایی است که هنگام عصبانیت حرفها به سختی از توی گلویش بیرون میپرند و بعد به سنگینی تکان میخورند، جوری که میخواهی بنشینی نگاهش کنی و دلت بخواهد آنشکلی عصبانی شوی و داد بزنی. بعد چشمهایت را ریز کنی و ببینی که بعضی چیزها برای خانم دولپیان ساخته شدهاند، مثل دولپی زندگی کردن .
قبلا بلاگفایی بودی؟ با همین اسم؟!