فردا روز تولدم است. به 29 سالگی سلام میکنم. نمیدانم چجوری است. تلاش میکنم از تمام وقتم استفاده کنم تا بتوانم بهتر زندگی کنم. هر سال به سال قبل نگاه میکنم و تغییرات خودم را میبینم. امسال در شرایط نرمالی نیستیم. نه من. نه خانوادهام. نه شهر، نه استان، نه مرکز استان، نه کل کشور، نه دنیا، نه کره زمین. حالا که خیالم راحت شد همه در شرایط نرمالی نیستند میتوانم کمی در درونم خوشحالم باشم. درون من به تمام دنیا وصل است و وقتی همه مثل هم باشیم اشکالی ندارد. اما در درون خانوادهام کمی بیشتر همه چیزها در هم پیچیدهاند.پدرم به مادرم گیر میدهد. به برادرم گیر میدهد. به خواهرم گیر میدهد. به من گیر نمیدهد :) . من آدم خوبی هستم به گیر نیاز ندارم. اما باز مادرم گیر میدهد. به همه به در به دیوار به فرش به همسایهها. من و خواهرم با هم دعوا میکنیم و چندین روز با هم حرف نمیزنیم و حالا همه چیر بیشتر در هم میریزد چون تیم من هرروز در حال کم شدن است، چون روزهای قبلش با پدر و مادرم بحث کردهم. حالا من فقط توی تیمم هستم. برادرم هم حتما توی تیم من نیست. من میمانم یک طرف. بقیه میمانند یک طرف. یک نبرد غیرقابل قبول. فردا تولدم است. نمیتوانم با هیچکدام در مورد تولدم حرف بزنم. چون قرار است یک تولد خیالی بگیرم من و دیوارها توی پارکینگی که به دلایلی در آن سکونت دارم. قرار بود برای خودم کیک بپزم. غذای چینی درست کنم و دسر تدارک ببینم. چون واقعا من لیاقت همه چیزهای خوب را دارم اما بقیه این را نمیفهمند. خودم میفهمم. برای خودم چیزهای قشنگ بخرم و آرزو کنم قرصی چیزی اختراع بشود بلکه ما بتوانیم همدیگر را درک کنیم. آرزوی اولم هم رفتن کرونا است چون من دیگر نمیتوانم در خانه بمانم. باید بروم پی زندگیام. آرزوی سومم هم به خودم ربط دارد و نمیتوانم بلند آنرا بگویم. اما لعنتی من وقتی روی این مبل مینشینم انگار بوی نودل میآید اما ته دلم میدانم زیرش یک چیزی گندیده است احتمالا. حالا دیگر باید بروم فیلم کرهای ببینم تا آنها رشته هورت بکشند و من غش کنم. باید بروم به مغزم هوایی بدهم. راستی کارم را از دست دادم اگر نمیدانستید بدانید بدلیل کرونا. بدلیل اینکه من توی خانه هستم و گفتم نمیآیم. چون آنچا فاصله اجتماعی یک شعار بود. اما به هرحال بد نشد. هروز دارم تلاش میکنم ببینم بلاخرهم ن توی چی استعداد دارم. یکی از توی مغزم داد میزند هیچکاری نکردن. اما چرت است. من عاشق خلق کردن هستم. عاشق اینکه کاری انجام دهم و نتیجه را بینم چند ماهی است نقاشی میکشم پراکنده حالم را خوب میکند اما نیاز به تمرین خیلی زیاد دارد. خدا را چه دیدی شاید یک روز یک نقاش شدم. یا یک آدمی که آمد گفت من توی آزمایشگاه تحقیقاتی کار مرتیط پیدا کردهام. این چیزها برایم خوب است. کار مرتبط. چیزی که شاید تویش خیلی خوب نباشم اما تلاشم را میکنم. وقتی گیرش بیاورم. خلاصه را برایتان بگویم. من در حال کشفخ ودم هستم دارم خودم را میسازم. امیدوارم این روزها تمام شود. امیدوارم تولد 29 سالگیام برای جهان مبارک باشد. خیلی مبارک. بدون درد و خونریزی و کرونا.
مثل اینکه فردا سومه و من تاریخ جهان از دستم رها شده.. تولدم چهارمه :))