گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

خوشحال بودم. تمام مدت فکر می‌کردم چقدر احمق بودم که آن‌همه غصه خورده بودم. همه چیز درست شده بود. خوشحال بودم. بعد تلفن زنگ خورده بود و خوابم تمام شده بود. چقدر احمق بودم که توی خواب فکر می‌کردم احمقم.
  • ایزابلا ایزابلایی