نصف صورتم درد میکند، از درد به خود میپیچم و پتو را دور خودم مچاله میکنم. نصف صورتم درد میکند، نصفچشمانم ، نصف دندانهایم، نصف زبانم، نصف بینیام، نصف ابروهایم، نصف پیشانی، نصف مغز و رگهای متورم شده سرم و موهایم و نصف چانهام. از درد به خود میپیچم و نمیدانم برای این درد باید به کدام متخصص مراجعه کنم. گمان نمیکنم هیچ دکتری وجود داشته باشد که درِ مطبش نوشته باشد: دارای بورد تخصصی معالجه درد نصف صورت و رگها. با دست چنگ میزنم به محل درد و آنرا محکم فشار میدهم، انگار که میخواهم جلویش را بگیرم، که نیاید و بایستد، اما درد هجوم میآورد و تمام اعصابم را کنترل میکند، توی کمد لباسهایم دنبال اره میگردم، باید از خط درد شروع کنم به اره کشیدن، از فرق سر تا انتهای چانه، از شعاع گردن گردم، البته اگر گردنم گرد باشد هم به طور افقی ادامه دهم تا نصف دردناک را جدا کنم و گوشهای بیاندازم، ارهای پیدا نمیکنم، چاقوی آشپزخانه ته کمد چشمک میزند. با چاقو هم کارم پیش میرود، فقط باید دستم را با نیرو بالا ببرم و ضربه را یک باره وارد کنم که مجبور به ساییدن قسمتهای دیگر نشوم، حالم هیچ خوب نیست و دستانم از شدت لرزش قادر به بریدن نیستند، به در خانه میدوم، دنبال رهگذری که در یک چشم به هم زدن، این عفونت و درد را از مغز و صورتم جدا کند، هیچ کس نیست، اما آنقدر مینشینم که موفق شوم این درد را بیرون بیاندازم، من انتهای این کوچه بن بست نشستهام تا کسی رهگذری یک تکه از من را دور بیاندازد و من بدون داشتن خودم بهتر ادامه دهم. بدون افکار و حرفها و نگاهها و تمام چیزهای اضافه.