گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

من یک جنگجو هستم. فرقی ندارد جنگ چه باشد. جنگ می‌تواند نبرد برسر بیدارشدن هرروزه ساعت شش به مقصد پارک بنفشه باشد. پارک بنفشه پراز پیرمردهای سرحال که هرروز صبح دور هم جمع می‌شوند، پیرمردهایی که می‌ترسند فردا صبح چشم باز نکنند پس امروز را دودستی می‌چسبند. هرروز صبح زود بیدار می‌شوند زیباترین کت و شلوار یا لباس ورزشی‌شان را می‌پوشند، اگر عصا داشته باشند زیربغلشان می‌زنند و کفش‌های همیشه براقشان را پا می‌کنند تا روز را فتح کنند، آنها گاهی یک جنگجوی بالفطره شجاع را که سوت زنان دور می‌شود نگاه می‌کنند و توی گوش هم پچ‌پچ می‌کنند. یک جنگجو که اگر جنگ باشد بد می‌بازاند و هرروز به جنگ می‌رود. یک جنگ‌جوی سری که هیچ‌کس نمی‌داند کجا می‌رود و چه می‌کند. یک جنگجوی زمخت در جنگ تا رسیدن به دوست‌داشتنی هایش.
  • ایزابلا ایزابلایی