گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

دنبال جوراب پشمی‌هام می‌گردم، همونا که خاکستری رنگن. در اتاقمو کیپ میکنم.سبزک و سانازسه‌روزه از تو کمد شروع می‌کنن به صدا دادن و خودشون رو به شیشه کوبیدن، با بی تفاوتی نگاشون می‌کنم. می‌خوام غم‌انگیزترین کار جهان رو شروع کنم. غم انگیزترین کار جهان پفک خوردنه. چون هیچی نداره. برای سانازسه روزه پفک مضره. دوس دارم سبزک رو از تو کمد صدا کنم با همدیگه پفک و غصه بخوریم. صداش میکنم، اما میگه حال نداره اون همه راه از تو ویترین بیاد پایین و غرغرای من رو گوش بده ترجیح میده همون‌جا با سانازسه‌روزه که همیشه سه روزه میمونه خلوت کنه. بهش میگم تو چجوری اینقد سبزی، دمبشو تکون میده. جورابام گم شدن، می‌دونم کار خودشه و طبق معمول وسایلم رو جابه جا کرده. بسته پفک رو می‌ذارم کنارم و بهشون نگاه میکنم، ساناز سه روزه میگه آدرس اینستاگرمت چیه؟ چشمام گرد میشه.
-کی به تو یاد داه اینستاگرم چیه جوجه.
+بده دیگه.
-آخه من اینستاگرم ندارم.
+پس تو آدم فقیری استی؟
-کی گفته؟
+چون اینستاگرم نداری.
-نمیدونم به نظرشما دو تا من فقیرم؟
دوتاشون به هم نگاه میکنن و سرشون رو تکون میدن.
-حالا کی این چیزارو بهتون یاد داده، من نبودم کی اومده اینجا؟
آب دهنشون رو قورت میدن و سرشون رو به نشونه انکار تکون میدن.
سبزک میگه، میشه عکس سبزکای دیگه رو نشون من بدی، ببینم خارای دمب اونا بیشتره یا دمب من. ساناز سه روزه میگه، عکس منم میذاری تو اینستاگرم لاک جمع کنم؟
میگم لاک چیه، لایک.
با عصبانیت فریاد میزنه از اولشم میدونستم تو از اینستاگرم سرهَرنمیاری، فقیر، فقیر.
هاهاها ساناز تو یه چیزیت هست امروز.
سبزک میگه مارو از تو این کمد بیار بیرون، دلمون گرفته.
ساناز میگه هیچم اینجوری نیست، دلمون ندرفته.
-اگه بچه‌های خوبی بشین با هم میشینیم جودی آبوت میبینیم.
سبزک از خوشحالی سرخ میشه و ساناز میگه ببخسید عصبانی شدم، من لاک دوست دارم.
بهشون گفتم اینستاگرم جاییه که آدما به همدیگه لاک می‌دن. گفتن تو تا حالا چندتا لاک داری، گفتم صفرتا. ساناز جعبه لاکمو نگاه کرد گفت اینهمه لاک داری که. گفتم از اون لاک اینستاگرمی‌ها ندارم. سبزک حوصلش سر رفت گفت حتی پسرا و دایناسورهای سبز هم لاک جمع میکنن؟
- اوهوم، اونجا لاکاش مدلیه که فقط دخترونه نیست. با خوشحالی گفت وقتی بزرگ بشم می‌خوام یه دونه اینستاگرم بخرم، برا تو و سانازسه‌روزه هم از لاکام میدم، بعد اشاره میکنه به ته کشوی سوم، جوراب پشمی‎‌هامو پیدا می‌کنم، فکر اینکه یه روزی سبزک به من و سانازسه‌روزه لاک بده دلم رو قنج میده.
  • ایزابلا ایزابلایی

نظرات  (۴)

بهشون بده به منم لاک بدن:)
پاسخ:
خیلی خجالتی ان و با هیشکی حرف نمیزنن، اما هرکی بخواد بهش لاک میدن :)
من هم یک جادوگر فقیر هستم.


  • نگار ابراهیمی
  • منم ندارم٬ هنوز.:/
    پاسخ:
    میخری حالا.
  • مجید مویدی
  • آدرس اینستاگرامت چیه؟ :))
    من همیشه آدامس می خورم. کار خیلی غمگنانه ایه به نظرم. چون "هیچ"ه. اما خوب، من باید انجامش بدم. با علاقه هم انجامش میدم.
    فک کنم یه چیزی تو مایه های پفکِ قصه ی سماست.
    قصه ی دلنشینی بود انصافا. بهم چسبید.
    + منم اگه یه روزی اینستا دار شدم، میام به سبزک و ساناز هم آدرسش رو میدم، تا بهم لاک بدن :))
    پاسخ:
    سبزک و ساناز تشکر میکنن و میگن هرکی که لاک بخواد میتونن یه دونه بهش ببخشن :))