گاوصندوق حرف‌هایم

مرزی بین واقعیت و خیال نمی‌بینم.
t.me/haaaarfogoft

گفت: خب دیگه حالا می‌خوای چیکار کنی؟ گفتم هیچی. گفت بهونه‌ها و غرغرات تموم شد؟ خب حالا چی؟ بعدش چی؟ بعد از اینکه قبول کردیم تو بدشانس و بدبخت‌ترین آدم دنیا هستی؟ می‌خوای چی‌کار کنی؟ نمیشه که همش زر بزنی و هیچکار نکنی، مطمئن نیستم گفت زر یا چیز دیگه، یا اصلا گفت غرغر یا نق نق، هرچی بود حرفاش همین بودن، همینایی که تو ذهنم حک شدن، یه ریز حرف زد. گفت: زندگی یه جریان جاریه، اینجوری نیس که قبلا یه غلطی کردی دیگه نشه ادامه بدی. باید ولش کنی و بری جلو. گفت غلط‌هاتو بردار و ادامه بده. خودش خراب بود. داشت از غصه می‌مرد. از همون لحظه که نشست و یه ریز سیگار دود کرد فهمیدم. گفت تا حالا خرت تو راه مونده، گفتم آره تا دلت بخواد. دیگه هیچی نگفت. یکم دود از دماغش داد بیرون.یکم بعد گفت بزار ببینم، اوه اوه سرت چرا اینجوریه؟ گفتم چجوری؟ گفت هزارتا کلاه گذاشتی رو هم، هی خودتو خر کردی، دستخوش بابا بجنب دیگه. نگاش کردم، مثه روانی‌ها بود. یه دستبند مشکی هم دستش بود هرچند دقیقه بهش ور می‌رفت و کفشاش‌رو نگاه می‌کرد و باز سیگار و حرف. گفتم من تا حالا سیگار نکشیدم اما دوس دارم ببینم چجوریه، نصفه سیگارش رو گرفت طرفم. گفتم دهنیه. مسخرم کرد. جعبشو گرفت طرفم، گفت اگه دوس داری بردار. برنداشتم. گفتم پشیمون شدم. گفت خب حالا چی؟ گفتم حالا نوبت توعه که یه چیزی‌رو بگی هرچی باشه. گفت مثلا چی؟ جواب دادم نمی‌دونم هرچی، بلاخره باید یه چیزی باشه که بخوای یکم سنگینیش‌رو برا خودت کم کنی. گفت مفصله سرت درد می‌گیره. اصرار کردم که سرم درد نمی‌گیره. گفت می‌دونم، می‌گیره. هیچی نگفتم. گفت ولی مثل من نشو. هیچیش نبود. گفتم مگه تو چته. گفت نشو دیگه. گفتم باشه. گفت سنت ‌رو در نظر نگیر و برو سراغ چیزایی که دوس داری وگرنه همیشه احساست همینه. گفتم کلا حرفات خوبه. پس چته تو. نمی‌دونم چی گفت و چیکار کرد، نگاش نکردم، احساس کردم، می‌خواد گریه کنه، شایدم گریه کرد، صفحه گوشیمو خاموش روشن کردم، گفتم اسمتو نمیگی؟ یه شعر برام خوند، یه شعر بلند، دوس داشتم همونجا همون موقع تموم شعرارو حفظ کنم و اونجوری بتونم بخونم. وقتی تموم شد، هیچی نتونستم بگم، یا هیجانی از خودم نشون بدم. نگاش کردم. گفتم خب دیگه من برم. چیزی نگفت، فکر کردم نشنید، گفتم شب کوفتی نسبتا خوبی بود، تو جیباش دنبال یه چیزی می‌گشت. دست تکون دادم، نگام نکرد. بلند گفتم به امید دیدار. گفت کی مرده، کی زنده. کی راست گفت، کی دروغ.

  • ایزابلا ایزابلایی

نظرات  (۳)

سیگار نکشیدم ولی فکر نمی کنم سیگار کشیدم حال ادم را خوب کنه ..
گفت زندگی یه جریان جاریه ..اره جاریه ..بی توجه به ما ...جاریه ...
پاسخ:
جریانش کاری به هیشکی نداره فقط میره و میره
پست خوبی بود.
حرف های قشنگی زده.
  • محدثه عارفی
  • :)