نوزده کیلوگرم دیگر باید داشته باشم که ندارم. یعنی باید نوزده کیلوگرم چاق شوم. روزها تناول میکنم و به وقتی فکر میکنم که به شکل یک توده بزرگ پهن در بیایم که به سختی میتوانم راه بروم و تنها یک دهان در من باقی مانده باشد که به تناول ادامه دهد. آنوقت میتوانم از طریق وبلاگم طریقهی افزایش وزن را یادتان بدهم و رموز چگونه چربی بخورید را افشا کنم. اما چاقی سخت است. دهانتان مدام باید در حال جریدن و کرپ کرپِ خورد کردن خوراکیجات باشد. به هرکس که اطرافتان ببینید به شکل کالری نگاه میکنید و میخواهید ببینید چقدر کالری میتوانید از آن بدست بیاورید. توی کیفهایتان دنبال کالری میگردید و یک حسابدار تمام وقت برای محاسبه میزان کالریهای بلع کردهتان استخدام میکنید. کالری بدچیزی است. مدام از دهان شما میگریزد. باعث و بانی تمام مشکلات بشر کالری است. باعث اینکه من نتوانم دهان دشمنانم را سرویس کنم. باعث اینکه نتوانم ظالمان را نابود کنم. باعث اینکه نتوانم وزن روزهای پاییزی کوچک را تحمل کنم، باعث اینکه نتوانم موهایم را لَخت کنم، باعث اینکه نتوانم بازو بگیرم همه اینها کالری است. کالری که بعضی وقتها بستگی به حالم کَلِری هم تلفظ میشود، در حال تبدیل شدن به بزرگترین معضل جامعه است. وقتی یک توده پهن شدم بیشتر توضیح میدهم.
آرام و جدی سد راهم شو. آنقدر جدی که نشود از چهرهات خشم، عصبانیت، یا عشق و تنفر را فهمید. بعد چشم، چشم را میبیند، نرمی انگشتانم خطوط چهرهات را. تو باید بوسیده شوی. تو باید بوسیده شوی و آرام نگاه کنی. باید بوسیده شوی و نگاهت داغ باشد. خطوط چهره تو با ساعتها بوسه و نوازش کشف میشود، تو باید کشف شوی، آرام، آرام مثل رفتارت، مثل نگاهت. بعد آغوشت تیر خلاص را بزند. تو باید بوسیده شوی، آرام و جدی، قرنها، قرنها، قرنها.